عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

آیا از مطالب وبلاگ راضی هستید؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هر چی بخوای. فکر کن؟ و آدرس babalili.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 44
بازدید کل : 62827
تعداد مطالب : 66
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

majiddownload.com

آمار مطالب

:: کل مطالب : 66
:: کل نظرات : 14

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 23
:: باردید دیروز : 7
:: بازدید هفته : 30
:: بازدید ماه : 44
:: بازدید سال : 2105
:: بازدید کلی : 62827

RSS

Powered By
loxblog.Com

اشعار مریم حیدر زاده
شنبه 27 خرداد 1391 ساعت 12:39 | بازدید : 167 | نوشته ‌شده به دست manoshoma | ( نظرات )

تا قيامت

من ميگم بهم نگاه كن
تو ميگي كه جون فدا كن
من ميگم چشمات قشنگه
تو ميگي دنيا دو رنگه
من ميگم دلم اسيره
تو ميگي كه خيلي ديره
من ميگم چشمات و واكن
تو ميگي من و رها كن
من ميگم قلبم رو نشكن
تو ميگي من مي شكنم من ؟
من ميگم دلم رو بردي
تو ميگي به من سپردي ؟
من ميگم دلم شكسته است
تو ميگي خوب ميشه خسته است
من ميگم بمون هميشه
تو ميگي ببين نمي شه
من ميگم تنهام مي ذاري
تو ميگي طاقت نداري
من ميگم تنهايي سخته
تو ميگي اين دست بخته
من ميگم خدا به همرات
تو ميگي چه تلخه حرفات
من ميگم كه تا قيامت
برو زيبا به سلامت
من ميگم خدا به همرات
تو ميگي چه تلخه حرفات
من ميگم كه تا قيامت
برو زيبا به سلامت
______________
  لطفا ادامه مطلب رو کلیک کنید



:: موضوعات مرتبط: اشعار مریم حیدر زاده , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب ...
رو به غروب
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391 ساعت 1:58 | بازدید : 302 | نوشته ‌شده به دست manoshoma | ( نظرات )

رو به غروب
ریخته سرخ غروب


جابه جابرسرسنگ

کوه خاموش است.میخروشد رود

مانده در دامن دشت

خرمنی رنگ کبود.

سایه آمیخته باسایه.

سنگ باسنگ گرفته پیوند.

روز فرسوده به ره میگذرد.

جلوه گر آمده درچشمانش

نقش اندوه پی یک لبخند.

جغدبرکنگره ها میخواند.

لاشخورها ، سنگین،

ازهوا،تک تک،آیندفرود:

لاشه ای مانده به دشت

کنده منقار ز جا چشمانش،

زیر پیشانی او

مانده دو گود کبود.

تیرگی می آید.

دشت میگیرد آرام.

قصه رنگی روز

میرود رو به تمام.

شاخه ها پزمرده است.

سنگ ها افسرده است.

رود می نالد.

جغد می خواند.

غم بیامیخته بارنگ غروب.

می تراود ز لبم قصه سرد:

دلم افسرده در این تنگ غروب.
 



:: موضوعات مرتبط: اشعار مریم حیدر زاده , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3

تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد